دروغ میــگویـــی...!!! که دلـــت به بـــودنم خـــوش است... بـــود یا نبـــودم در رونـــد زنـــدگـــیت هیچ تـــاثیــــری ندارد... تـــو قلــــبت بــــرای هـــمــه زد جــــز مـــــن ديدی غزلی سرود؟
لــحظاتی هســــــــــت که :
هیــــچ چیز این زندگی قانع ام نمی کند ؛ فقط و فقط نیاز به اندکـی تـــــــــــــ♥ـــــــو دارم ... سراغت را از “قاصدک” که می گیرم تابی خورده و در دل ابرها گم می شود ! عاشق که میشوی… مواظب خودت باش شبهای باقیمانده عمرت به این سادگیها صبح نخواهند شد… با کسی باش که “تو” را بخواهد نه کسی که تو را “هم” بخواهد . . . روزگارتـــــان خدایی باد بدون تو سوگی دارد فضای اتاقم بدون تو بدون تو لحظه های با تو بودن مثل نام قشنگ تو بدون تو
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ …
برچسبها:
برچسبها:
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود
برچسبها:
و
در “انتخاب واحد” زندگی... “صداقت”... پیش نیاز همه ی درسهاست
در من آدم برفی ای ست که عاشق آفتاب شده ...و این خلاصه ی همه داستان های عاشقانه جهان است....
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
غصه ام می گیرد
می دانم ، شرم دارد از اینکه “خبر” دهد که رفتنت همیشگی بود …
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
و از با تو بودن خیال میبافم
اشک تمدید میشود در نگاهم بدون تو
آه…
حسرت چه جولانی می دهد برای لحظه دیدار
جسمم میجوشد در این سوی دیوار
مثل یک بیمار گذر میکند
این طعنه ی تلخی است،
انگار بدون تو قصه نیست
حال امشب و هر شب من است
پرستو وار از خاطر آرامشم کوچ میکند
آه…
که زمان انگار با من گل یا پوچ میکند
بدون تو حال من اما…
پشت یک واژه آه
من تا همیشه تنها،
ساده و کودکانه گریه میکنم.
برچسبها: