برگرد…
بیا در خزان آرزوهایم کمی قدم بزن،دلم برای راه رفتنت تنگ شده است!
دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر
چو دیدم دوست میدارد دلت دلهای ویران را…
.
.
.
هیزمی که تر بود را پس بیار..
من پس میگیرم..
این که بی محلی کردن نداره…
.
.
.
اینم یه اس ام اس عاشقانه به زبان تالشی :
تنه هر کس بومونو خسته بخته ، بی اشته زندگی کرده چه سخته،ترا غش!
یا به – یا از بنه بام ، الان یندینه سر کرده وقته …
.
.
.
درد مـی کـشـم.. درد
هـم تـلـخ اسـت ..
هـم ارزان ..
هـم گـیـرایـیـش بـالاس ..
هـم ایـنکـه تـابـلـو نـمی شـوم ..
رفـیـقـی کـه مـرا مـعـتـاد کـرد ؛ نـابـاب نـبـود ..
فـقـط نـگـفـتـه بـود مـانـدنـی نـیـسـت ..
هــــــــمـــــــیـــــــن!
.
.
.
یکی فریاد میزند : شوک…شوک….شوک…
و بعد صدای یک خط صاف…
و باز دوباره از خواب می پرم…
دکتر نیستُ و این قرص ها هم حریفم نمیشوند…
خدایا…یا کابوسم را واقعی کن یا طبیب دلم را بیار و رویایش کن..
.
.
میگویند :
ارزشمندترین مکان هایی که می توان در دنیا حضور داشت :
در فکر کسی ،
در قلب کسی ؛
و در دعای کسی ست …
تو در قلب ِ من،
فکرِ من
و
تک تک دعاهای من هستی
و
من
هم
: )
.
.
.
این روزها فهمیدن زبان مادری سخت شده است
قبلتر ها وقتی می گفتند: دوستت دارم
معنی فارسی اش ساده بود
اما حالا “دوستت دارم” هزار معنی مختلف می دهد
الا دوست داشتن…
.
.
.
سفر از فاصله ی دور حکایت دارد , گله از رفتن احساس رفاقت دارد , چه صمیمانه به درگاه خدا می گویم , دلم از دوری رویت چه شکایت دارد
.
.
.
حضورم را بر صفحه دلت تیک بزن،
من حاضرم،
حتی تمام این روزها که تو غایبی!
ترجمه : با تو هرکس بمونه خوش به حالش،بی تو زندگی کردن چه سخته،قربونت برم!
یا بیا – یا بذار من بیام،الان وقته با هم موندنه …
.
.
.
چـشـــمـانـت…
دریـــــا را ، به “مــَـــد” مـیکـــشانـــد !
مـــــرا بـه شـــعر …
.
.
.
عاشقانه در چند خط…
.
دل همین است دیگر …
می نشیند برای خودش رویا میبافد .
آرزوهای بی جا می کند …
مثل آرزوی بوییدن عطر گس زنانه ات
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
مثل …
میدانی ! ؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
تمامی ماجرا همین است :
من جز تو هیچ آرزویی ندارم !
.
.
.
دیگر از میم مالکیت استفاده نمی کنم!!!!!!!!!
شب بخیر “نفسش”…….
.
.
تازه میفهمم “برو به درک”
عجب جمله ی شیرینی بود …
.
.
.
قشنگیه “لیاقت” به اینه که همه نمیتونن داشته باشن …
.
.
.
می خندی ، می لرزد دلم !
انگار که قلبم روی گسل لب های توست …
.
.
.
این شاخه نازک سرنوشت تحمل وزن هر دوتایمان را نداشت !
بالاخره یک روز می شکست !
شاید این تنها دلیلی بود که من دستهایت را ول کردم و از چشمانت افتادم !
.
.
.
حواسم هست که دلتنگی را گاهی نباید گفت
ببخش …
برای “دوستت دارم” راه دیگری بلد نیستم
.
.
.
آدم باید یک “تو” داشته باشه که هر وقت از همه چی خسته و ناامید بود ، بهش بگه :
مهم اینه که تو هستی !
بی خیال دنیا …
.
.
.
یادمه از بچگی ریاضیم ضعیف بود
الان ماه هاست دارم حساب می کنم و نمی دونم چطوریه که :
من + تو = فقط من
.
.
.
گاهی آدم دلش میخواد یکی رو با انگشتش نشون بده و بگه …
این بی معرفت “دنیای منه”
.
.
.
آدمیزاد است دیگر
گاهی خاطراتش آرزویش میشود !
.
.
آنقدر نیستی که گاهی حس می کنم عشق را نسیه به من داده ای
بی تابم !
نقد می خواهمت …
.
.
.
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
.
.
.
فرقی نمی کند تقویم زمستان است یا بهار …
بی تو هیچ زمانی قشنگ نیست !
همه ی کوچه ها را گشته ام
ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها
کافه های شلوغ
پاتوق های کوچک
خیابان ها و میدان ها
حالا من
به آسمان هم
نگاه نمی کنم
زیرا در آنجا هم نیستی
آب شده ای در چشم هام
یک قطره ی پاک.
خانه را هم گشته ام
بانوی من!
می شود کمد لباس را باز کنم
تو آنجا باشی و بخندی باز؟
می شود؟
.
.
این آهنگ از اولین تجربه های انریکه ایگلسیاس است که در سال های ابتدایی ورودش به موسیقی آن را خوانده بود. بعضی ها معتقدند که این آهنگ توسط پدر انریکه یعنی خولیو خوانده شده است که دوستی دیرینه ای با بعضی از خوانندگان قبل از انقلاب نیز دارد! اما در سایت های موزیک خارجی این آهنگ با نام انریکه منتشر شده است
روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟
مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفتهی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است. درحالی که پسر یکی از دوستانم، هم نجیب است و هم عاقل، با اصرار میخواهد با دخترم ازدواج کند اما دخترم میگوید او بیش از حد جدی نیست و شور و جنون جوانی در حرکات و رفتارش وجود ندارد. اما این پسر بیکار هرچه ندارد دیوانگی و شور و عشق جوانیاش بینظیر است. دخترم را نصیحت میکنم که فریب نخورد و کمی عاقلانهتر تصمیم بگیرد اما او اصلا به حرف من گوش نمیدهد. من هم به ناچار به ازدواج آن دو با هم رضایت دادم.
شیوانا از دختر پرسید: چقدر مطمئن هستی که اوعاشق توست؟
دختر گفت: از همه بیشتر به عشق او ایمان دارم!
شیوانا به دختر گفت: بسیار خوب بیا امتحان کنیم. نزد این عاشق و دلداده برو و به او بگو که پدرت تهدید کرده اگر با او ازدواج کنی حتی یک سکه از ثروتش را به شما نمیدهد. بگو که پدرت تهدید کرده که اگر سرو کلهاش اطراف منزل شما پیدا شود او را به شدت تنبیه خواهد کرد.
دختر با خنده گفت: من مطمئنم او به این سادگی میدان را خالی نمیکند. ولی قبول میکنم و به او چنین میگویم. چند هفته بعد مرد ثروتمند با دخترش دوباره نزد شیوانا آمدند. شیوانا متوجه شد که دختر غمگین و افسرده است. از او دلیل اندوهش را پرسید.
دختر گفت: به محض اینکه به او گفتم پدرم گفته یک سکه به من نمیدهد و هر وقت او را ببیند تنبیهاش میکند، فوراً از مقابل چشمانم دور شد . از این دهکده فرار کرد. حتی برای خداحافظی هم نیامد.
شیوانا با خنده گفت: اینکه ناراحتی ندارد. اگر او عاشق واقعی تو بود حتی اگر تو هم میگفتی که دیگر علاقهای به او نداری و درخواست جدایی میکردی، او هرگز قبول نمیکرد. وقتی کسی چیزی را واقعا بخواهد با تمام جان و دل میخواهد و هرگز اجازه نمیدهد حتی برای یک لحظه آن چیز را از دست بدهد. اگر دیدی او به راحتی رهایت کرد و رفت مطمئن باش که او تو را از همان ابتدا نمیخواسته و نفع و صلاح خودش را به تو ترجیح داده است. دیگر برای کسی که از همان ابتدا به تو علاقهای نداشته ناراحتی چه معنایی می تواند داشته باشد؟
رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم.
.
.
.
خدا خیــــر بدهد این کفشــــهای بنـــــد دار را!
که رفتنتــــ را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد…
.
.
.
حافظ هم ..
از من کلافه است !
بس که ..
آمدنت را فال گرفتم !
.
.
.
” او رفت ”
.
و این خود
شعر بلندی است …
.
.
.
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد …
به شب آدم، اما … !
.
.
.
گلم خاری شد و با بادها رفت
اثر از ناله و فریادها رفت
خیال وصل می پختیم هیهات
چه آسان می توان از یادها رفت
.
.
.
در یک لحظه تمام شد
او رفت…
دو کلمه ای که معنای زندگی ام را برای همیشه تغییر داد . . .
.جداکه شدیم هر دو به یک احساس رسیدم
تو به فراغت من به فراقت . . .
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست . . .
.
.
.
حالا که رفته ای
غمگینم
به سراغ حافظ می روم
همین را می گوید:
« برود از دل ِ من
وز دل ِ من آن نرود »
.
.
.
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن / ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو / چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
.
.
.
آخرین بـاری کـه از تـه دل
بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم
گـفـتـی: تـمـامـش کـن . . .
از آن روز
بـه احـتـرامـت
چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم
کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــیـشــود
رفـــــتـــــه ای …
.
.
.
مداد را برداشتی . . .
طرح مرا نه آنگونه که هستم ..،
همانگونه که می خواستی کشیدی ..،
تمام بهانه رفتنت این است که عوض شده ام ..،
مداد را برمی دارم، طرح تورا همانگونه که هستی می کشم..،
می توانی بروی…
.
.
.
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه و فریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از آشنایی
.
.
.
بدون اینکه “مار” ی در کار باشد
مزه ی “زهرمار” را میچشم وقتی نیستی…
.
.
.
تا نباشد این جدایی ها، نداند قدر یاران را،
کویر خشک می داند، بهای قطره باران را…
.
.
.
ندارم لحظه ای از تو رهائی / امان از عشق و این رهائی
تمام ترس من ناگفته پیداست / مبادا بین ما افتد جدائی . . .
.
.
.
.
.
جدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی با مردن ندارد
پس عمری که بی تو میگذرد
مرگیست به نام زندگی
.
.
.
.
.
بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد ، قــبـول !!!
اما تو که با پاهای خودت آمده بودی ، چرا ؟!
در بیمارستان میلیون ها کلمه پراکنده “خداوند” ریخته بود روی کمپوت های میوه و تخت ها و راهروها و نیمکت های سنگی توی حیاط !
همیشه به یادش باشیم …
.
.
.
.
خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
.
.
.
.
خـــدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم گفت : جانم !
.
.
خدایا در این آشفته بازار کمک کن تا دلم بلرزد به نگاهی که بیارزد …
و ای کاش آن نگاه نگاه تو باشد !
.
.
.
.
همیشه سرم بالاست چون بالا سرم خداست !
.
.
.
.
فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
.
.
.
.
اگر ذره بین نگاه قوی باشد ، در تمام صفحه های ورق خورده زندگی اثر انگشت خدا دیده میشود !
.
.
.
.
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
.
.
.
.
توکل یعنی اینکه با ایمان در راهی قدم بگذاری که هیچکس با تو نیست ، آنوقت می بینی کسانی که فکرش را هم نمی کرده ای در این راه با تو همراه خواهند شد …
.
.
.
.
خدای را باید شناخت که اوست دهنده ی بی منت …
گر همه بستانند او بدهد و چون او بدهد کس نتواند بستاند !
.
.
.
.
احساس حضور خدا در همه حال ، همه مسائل را حل می کند !
.
.
.
.
آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را و دریایى که غرق نمی کند موسى را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ، سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند ؟
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی …
.
.
.
.
خدایا …
بدون نوازش های تو میان دست های زندگی مچاله می شویم …
نوازشت را از ما نگیر !
.
از اون گله نکن …
توضیح نمی خواهد
تمام خواهش من یک جمله کوتاه است:
دلی که به تو سپرده ام ، به غم مسپار . . .
.
.
.
در این آشفته بازار هر چقدر هم که گران باشد باز هم میخرم …
نازت را میگویم !
.
.
.
خدایا …
آدم آفریدی یا تخم مرغ ؟
چرا همه تو زرد از آب در میان ؟
.
.
.
با هیچ مزه ای عوض نمی کنم نمک چهره ات را
ولی متعجبم …
از شیرینی لبانت در این نمکزار !
.
.
.
دیوان شعرم را برای تو سرودم / گردد فدای چشم ناز تو وجودم
این بوده رویا و خیال و آرزویم / ای کاش من هم دلبر قلب تو بودم
.
.
.
از این میعادگاه تکراری خسته ام …
بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم ، برای با هم بودن !
جایی جز “خیالم”
.
.
.
خلاصه بگویم ،
ماجرا از آنجا شروع شد که در شب آرزوها من او را آرزو کردم و او ٬
عشقش را …
.
.
.
وقتی که نیستی …
با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک پرانتز را دارم
که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد
.
.
.
در خاطری که تو هستی ، دیگران محکومند به فراموشی …
این را به همه بگو !
.
.
.
لبخند که می زنی یوسفی می شوم که بی هیچ برادری
در چال گونه ات ، گم می شوم !
.
.
.
هیچوقت آرزوی خوشبختی نکن برای من …
بی خودت !
.
.
.
چقدر سخته واسه رسیدن به ستارت تا آسمون بری
اما وقتی رسیدی ببینی صبح شده …
.
.
.
میترسم اگر یک شب هم راضی شدی به خوابم بیایی
من به یادت بیدار نشسته باشم . . .
.
.
.
درخت با برگ های خشک و شاخه های شکسته هم هنوز درخت است …
آدم اما “دلش که بشکند” ، دیگر آدم نمی شود !
.
.
.
این روزها برای نفس کشیدن
بهانه ای ندارم
بهانه لازم نیست برای زندگی !
بی بهانه خواهم زیست
تو ای بی بهانه ترین لحظات هستی من
بهانه ای برای این بی بهانگی بیاور …
.
.
.
سنگین ترین غروب من
لحظه ی بی تو بودن است
اگر ماندم که می آیم به سویت
اگر مردم فدای تار مویت
.
.
.
از همان کودکی به ما هشدار دادند و جدی نگرفتیم …
یادت هست ؟
در دفتر مشقهایمان خطوط فاصله همیشه قرمز بود !وقتی تو جا خالی دادی …
اون بغلم کرد تا زمین نخورم
.
.
.
تمام خوبـــــی حس مالکیت اینه که
از کسی که دوسش داری بپرسی تــــــــو مال کی هستی؟!
و اون بدون معطلی بگه:
فـــــقط مـــــال تـــــــــــو
.
.
.
ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻛﻪ ﻻﻳﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
.
.
.
دنیای من بی انتهاست وقتی هنوز …
به آغوش گرم تو نرسیده ام
.
.
.
از همین الان یه سری تصمیمات جدید گرفتم….. این اولیش
مغرور و خودشیفته نیستم
ولی یاد گرفتم که توزندگیم
منت احدی رو نکشم
خداحافظ تو فرهنگ لغت من جوابش فقط یه کلمه است
“به سلامت”
همین….!!!
دلم گاهی نفس نفس زدن میخواهد…
در آغوشت…
میان گرمیه دستانت…
میان نفس نفس های تو…
میان آن یواشکی هایمان…
میان آن عاشقانه های پنهانیمان….
کاش فقط لحظه ای آغوشت را دوباره بدست آورم…
.
.
.
.
دلم که هوایت را میکند، دیگر نمیتوانم نفس بکشم…
بالا نمی آید این نفس لعنتی…
در هوای نبودنت….
.
.
.
.
کاش باران بر کویر دلم ببارد تا از رنگین کمانش پلی بسازم برای تجدید دیدارت.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی در خانه ی ما آمد ، آن پادشه خوبان آن پادشه خوبان ; داد از غم تنهایی ===================گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم ====================== هر چند نمیدانم خواب هایت را با که شریک می شوی اما هنوز ، شریک تمام بیخوابی های من، تویی ====================== برای من مهم نیست که وقتی کسی تنهاست به فکر من باشه برای من این مهمه که وقتی اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من میتپه ====================چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است شرم دارم که شکایت کنم از “تنهایی” ====================== تنهایی یعنی من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد ====================== فکر تنهایی نباش تنهایی خودش تنهاست تنها به فکر کسی باش که بی تو تنهاست ====================== دارد باران می بارد و داغ تنهایی دلم تازه می شود از ابتدای خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود ====================من تورادوست دارم تو دیگری را دیگری دیگری را اینچنین است که همه تنهاییم ===================ازطرف اونی که تنهاست تنها اومده تنها میره تنهاش میزارن تنها نمیزاره تنها یه آرزو داره اونم اینه که تو تنهاش نذاری ====================== تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان شهره
بارونی و
آدرس
shahre.barooni.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 430878
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 119
تعداد آنلاین : 3