شهر بارونی

 

حتي تنفرهم حس تلخ دوس داشتن كسيست

كه پاره اي از وجودت رابه يغما برده

لعنت به عشق كه تنفرش هم اوج فكركردن به ديگريست...


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 18:25 توسط محمد

خدایا بغض تنهایی را در آغوش تو می شکنم

دیگران برایم غریبه ای بیش نیستند


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 18:24 توسط محمد

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به

زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای

زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من

یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ

کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواندو توهر روز به تو لبخند

خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی

دانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو، زیباترین و شیرین‌ترین

واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و

صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای

این سوال هم پاسخی

داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد

که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی

هم زندگی می کنند،

چه کسی از من

محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات

 از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را

ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من

با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من

همیشه در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از

خداوند پرسید:خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را

به من بگویید..

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،

می توانی او را مـادر صدا کنی.

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 16:11 توسط محمد

ای کاش گفته بودی

ای کاش گفته بودی عاشق دیگری هستی

من خودم عاشق بودم دركت ميكردم...

 

000da397a9a61ac6fcf2923f6d607154_500.jpg


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 16:5 توسط محمد

ماندن همیشه دلیل عاشق بودن نیست..

خیلی ها میروند تا ثابت کنند عاشقند!!!


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:9 توسط محمد

" خداحافظی ات " 

عجب خرابه ای به بار آورده است !

نگاه کن ...

مدت ها در تلاش اند مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند ... 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:58 توسط محمد

دیـر آمدی باران …
من در جــایـــی
در حجـــم نبــودن کســی خشکیـــدم …!


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:تنهایی,خشکیدن, ساعت 11:52 توسط محمد

صفحه قبل 1 ... 53 54 55 56 57 ... 58 صفحه بعد